دولت اسلامی و ضرورت مقاومت با تاکید بر آموزه های قرآنی

پدیدآورمرتضی یوسفی‌راد

نشریهمجموعه مقالات همایش ملی مقاومت اسلامی از نگاه قرآن کریم

منبع مقاله

کلمات کلیدی11264

چکیدهدولت اسلامی در فراز و نشیب حیات و بقاء و دستیابی و نیل به اهداف و آرمانهای خود به جهت وجود ظرفیت های تهدیدآمیز بالقوه و بالفعل درونی و برون مرزی عقیدتی در خطر انحراف و لغزش و دوری از اهداف عدالت خواهانه و آرمانهای متعالی خود است. سوال آن است که چه چیزی می تواند چنین دولتی را از خطر انحراف و روآوری به افراط و تفریط و ظلم و بی عدالتی باز دارد. پاسخ آن است که عنصر مقاومت به جهت کارکردی به عنوان یک عنصر معنوی قدرت در کنار ابزارهای مادی، تکنیکی و فیزیکی می تواند در راستای نیل به اهداف عدالت خواهانه و آرمانهای متعالی خود دولت اسلامی را در دفاع از خطرات مورد نظر استوار و توانمند سازد. در این مقاله نویسنده از روش تحلیل محتوا بهره برده و از آن طریق به واکاوی یکی از عناصر معنوی قدرت یعنی مقاومت و تاثیرات آن بر توانمندی دولت اسلامی برمی آید.نتیجه و دستاورد این مقاله آن است که نشان داده شود دولت های اسلامی در دفاع از خود می توانند در کنار بهره گیری از ابزارهای مادی و میکانیکی قدرت، از عناصر معنویِ قدرت همچون مقاومت استفاده کنند و بیش از ابزارهای مادی از آن بهره برده و خود را در مقابل ناملایملات تهدید کننده توانمند سازد.

share 2095 بازدید

دولت ها اگر چه صاحب قدرت بوده و امکان دفاع از خود دارند در عین حال همواره در معرض تهدید نیز می باشند. دولت اسلامی  نیز از این قاعده مستثنا نبوده و اگر در تعیین مسیر و حرکت خود مسیر حق و واقعی را اختیار نکرده و به انحراف رود در بقاء و در دستیابی به اهداف و آرمانهای خود تهدیدات بالقوه و بالفعلی از درون و برون مرزهای عقیدتی خود متوجه آن می باشد. پرسش  پیش رو  آن است که چه چیزی می تواند چنین دولتی را از خطر انحراف و روآوری به افراط و تفریط و ظلم و بی عدالتی باز دارد. پاسخ آن است که عنصر مقاومت به جهت کارکردی به عنوان یک عنصر معنویِ قدرت و مطابق با ارزش های دینی و انسانی در کنار ابزارهای مادی، تکنیکی و فیزیکی عنصری موثر و کارآمد می تواند در راستای نیل به اهداف عدالت خواهانه و آرمانهای متعالی نقش موثری در استواری دولت اسلامی در مسیر اسلامیت و تعالی انسان ایفاء نماید. هدف آن است که با روش تحلیل محتوا به واکاوی عنصر مقاومت به یکی عناصر قدرت معنوی برآمده و ظرفیت هایی که این عنصر قدرت در بازدارندگی از انحراف و در دفع تهدیدات دارد نشان داده شود.

 این ادعا در سه گفتار مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. در گفتار اول ضمن تعریف دولت، به چیستی اعتقادات اسلامی به عنوان مبادی قدرت معنوی پرداخته می شود. در گفتار دوم به تعریف دولت اسلامی و ظرفیت های تهدیدی آن و در گفتار سوم مقاومت به عنوان یک عنصر مهم معنوی قدرت تعریف و مورد واکاوی ظرفیت سازانه آن در دفع تهدیدات و ایجاد توانمندی در مقابله با خطرات پرداخته می شود.

گفتار اول: مفاهیم و کلیات

دولت:

دولت به عنوان نهادی که کارویژه اصلی اش سامان زندگی جمعی و سیاسی است مورد اذعان همگان می باشد هر چند ممکن است به ملاحظه اهدافی که جوامع مختلف از وجود و پذیرش آن دنبال می کنند متفاوت باشد. جمیل صلیبا از آن چنین تعریف می کند: " دولت پیکرۀ سیاسی و حقوقی است که از حکومت مستقلی برخور دار بوده و دارای شخصیت حقوقی خاصی است که زندگی مجموع افراد تشکیل دهندۀ یک ملت (Nation) را سازمان می دهد."(صلیبا، 1370: ص226) چنانچه توکویل دولت را به سازمان اداری قوی  و قادر مطلق تعبیر آورده که مشخصۀ آن تبعیت افراد از مقررات آن است.(آتیلا، 1386: ص191-192)

از آنجا که نظریات متعددی و متکثری از منشا روآوری انسان با پدیده دولت به عنوان ناظم و استقرار دهنده نظم با دوام ارائه شده که ذکر همۀ آنها به رشته بحث آسیب می زند اما سه ایده اصلی از چیستی دولت به قرار ذیل می باشد.

دولت به عنوان برقرار کنندۀ نظم با دوام و با ثبات (دولت به عنوان فرانهادی که کارویژه اش ایجاد نظم با دوام و تضمینی است)

ناامیدی از برقراری نظم بدون یک قدرت ما فوق و مافوق همه نهادها و سازمان ها از گذشته جوامع را به سوی ضرورت وجود آن برده و جوامع همراه با تشکیلشان جهت حفظ بقا خود به پذیرش چنین قدرتی برآمده و وجود آن را برای خود پذیرا شده و سر تعظیم آورده و به اطاعت از آن بر آمده اند[1].

دولت به عنوان برقرارکننده امنیت و جلوگیری از خوی تجاوزگری انسان( بعضی نظریات در بحث دولت چنین است)

برقراری نظم بدون ضمانت امنیت در جامعه امکان پذیر نمی باشد از این رو همواره بشر نظم را در کنار امنیت یا به منظور دستیابی به امنیت خواهان بوده است تا از خطر آسیب رسانی آنان که با بی نظمی خو گرفته اند یا از آن سود می برند و یا با تجاوز گری خو گرفته اند، مصون بماند.

دولت به عنوان تامین کننده نیازهای آدمی

نزد عده ایی از فلاسفه ضرورت جامعه به اعتبار ضرورت تامین نیازمندی های طبیعی و فراطبیعی انسان ازطریق تعاملات و ارتباطات مدنی و کنش های جمعی و به تعبیر هگل(پلامناتز، 1367: ص217) از طریق کشمکش های اندیشه ها و منافع می باشد اما نزد آنان این مقصود تامین نمی شود مگر در یک تعامل عادلانه و مبتنی بر ضوابط قانونی و از طرفی چنین تعاملاتی با رعایت عدالت مقدور نیست مگر با حاکمیت دولت و اعمال قوانین عادله از سوی آن.

بنابر این واقعیت بیرونی و عینی  و بالفعل انسان حرص و طمع ورزی و منفعت طلبی و لذت طلبی بوده و در شرائط طبیعی تعامل افراد انسانی با یکدیگر زیاده خواهی، تجاوز به حقوق یکدیگر و بهره جویی از یکدیگر را نتیجه می دهد. اگر قدرت بازدارنده ایی نباشد استمرار چنین وضعیتی تعارض و تنازع زندگی جمعی را دارد هر چند در مکاتب الهی و در اندیشه اسلامی در کنار چنین واقعیتی، انسان در فطرت خود ظرفیت الهی شدن دارد و به همین منظور حقیقت وجودی و فلسفۀ خلقت او "خلیفه اللهی" او در زمین است. از این رو در همه نظریات وظیفه اولی دولت برقراری نظم و امنیت دانسته شده است. در این صورت دولت قدرت ما فوقی می شود که با تامین نیازها، افراد و نهادهای جامعه را در ارتباط متقابل، نظام مند، مستمر و با دوام و با ثبات قرار می دهد.

اعتقادات اسلامی: اصول اعتقادات اسلامی شامل توحید، نبوت، امامت، عدالت و معاد می باشند. اگر هر یک از این اعتقادات به میزانی که اقتضا آنها است در فکر و نظر و عمل معتقدینش خاصه دولتمردان ظهور و بروز یابد  به همان میزان فرد، جامعه، نظام و دولت را در دفاع از آنها مقاوم می سازد.

توحید یعنی یگانگی در نگرش و گرایش به کل عالم هستی . 

 اسلام براساس نظریه عنایت و هدایت عامه و هدایت خاصه برای تامین سعادت دنیا و آخرتِ بشر رشد و کمال انسان را از طریق معارف حقه و دعوت به "توحید" شروع کرد تا افراد بشر، انسان های موحد گردند آن گاه قوانین خود را بر همین اساس تشریع نمود و تنها به تعدیل خواسته و اعمال اکتفا نکرده بلکه آن را با قوانینی عبادی و اجتماعی تکمیل نماید و تا اسباب کمالات و سعادت کامل گردند

نبوت( به عنوان یک مکتب دینی اجتماعی و سیاسی)

نبوت به معنای برخورداری از یک طرح هادی نقشه راه(اجرایی)، هدایت صراط مستقیم( متعادل و متعالی) و به عنوان راهنمایی راهبردی تعادل بخش و تعالی آفرین که حامل یک نظام معرفتی، نظام فقهی و نظام اخلاقی فردی، جمعی و اجتماعی مدنی بوده، می باشد. نبی با دریافت حقایق و معارف و سعادت حقیقی و عرضه و رواج آنها در میان مردم و با وضع قوانین تحت عنوان شریعت مجری چنین طرحی می شود.(یوسفی راد، 1394: ص341)

علامه طباطبایی گوید اسلام در شریعتش تنها کمالات مادی را در نظر نگرفته بلکه حقیقت وجود بشر را منظور داشته و اصولا اساس شرایع خاصه شریعت اسلام بر کمال و رشد روحی و جسمی و سعادت مادی و معنوی قرار دارد و لازمه این معنا آن است که وضع انسانِ اجتماعیِ متکامل، به تکامل دینی معیار قرار گیرد نه انسانِ اجتماعی متکامل به صنعت و سیاست. اساس شریعت بر تامین نیازمندهای مادی و معنوی و جسمی و روحی است بنابراین اگر کسی بخواهد ناتمامی قوانین اسلام را اثبات کند ، باید یک فرد یا اجتماع دینی را پیدا کند که تربیت شده مادی و معنوی دین است آنگاه ببیند آیا نقصی دارد یا نه تا اگر نقص دارد محتاج به تکمیل باشد این در حالی است که اسلام در مدت کوتاهی که در اجتماع مسلمانان صدر اسلام به نحو واقعی و حقیقی حکومت کرد از منحط ترین مردم ، صالح ترین اجتماع را ساخت به طوری که اگر در عصر حاضر و در تمدن آن رگ و ریشه ای از جهات کمال در هیکل جوامع بشری دیده می شود ، از آثار پیشرفت اسلام و سریان آن در سراسر جهان است.( طباطبایی، 1417ق: ص168-169).

بنابر این وحی به عنوان یک مکتب، یک طرح معماری از انسان و حیات و سیر کمال و سعادت اوست  و دولت اسلامی آن را مبنا و پایه اصول مدیریت و سامان دهی حیات فردی و مدنی خود قرار داده تا بر اساس آن روابط، وظایف و عملکرد خود را سامان دهد.

امامت[2] یعنی راهبری راهبردی صالح(عالم و عادل):

ولایت(سرپرستی) و امامت(رهبری، زعامت، پیشوایی، ...) نقش راهبری راهبردیِ دولت هادی است تا انسان با هدایت آن به کمالات خود دست یابد. چنین دولتی سیاستگذاری و سیاستمداری و هدایت، ولایت و امامت جامعه و نظام سیاسی را عهده دار است. خواجه نصیر در سیاست مدن اخلاق ناصری آورده است: «سياست ملك كه رياست رياسات باشد بر دو گونه بود و هر يكي را غرضي باشد و لازمي. اما اقسام سياست: يكي سياست فاضله باشد كه آن را امامت خوانند و غرض از آن تكميل خلق بود و لازمش نيل سعادت؛ و دوم سياست ناقصه بود كه آن را تغلب خوانند و غرض از آن استعباد خلق بود و لازمش نيل شقاوت و مذمت"( طوسی، 1373 :301)

عدل ؛ اعتقاد بر این است که خداوند هر آنچه انجام می دهد مطابق با حق است و باید در عالم زمینی و زندگی  و در جامعه و در نظام سازی به رعایت تکافی، تناسب و تساوی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی میان نیروها و نهادهای متکافی، متناسب و متساوی مدنی و حفاظت از حقوق و سیاست های حمایتی با رعایت استعداد و استحقاق عمومی برآمد. این امر با تدبر(طراحی)، تدبیر(برنامه ریزی) و اداره(سازماندهی و اجرا) دولت و دولت مردان محقق می شود.

«عدال السلطان حیات الرعیه و صلاح البریه»(دادگری دولت؛ زندگیبخش ملت و سامان مردم کشور است) (تمیمی آمدی، 1360، ج2 : ص501-502). در کل حضور دین در عرصه اجتماعی و جامعه در چارچوب اقامه عدالت در تعاملات اجتماعی و سیاسی می باشد و بدین منظور آیات زیادی از قرآن کریم را بخود اختصاص داده است.( حکیمی، 1389: ص60).

معاد: تعالی نگری و اعتقاد به بازگشتی است که در آن کمالات و سعادات حقیقی ظاهر می گردد. «رضی الله عنهم و رضوا عند ذالک الفوز العظیم» (مائده: 119؛ نیز ر.ک: توبه: 72؛ زلزال: 6-8 و واقعه: 27) از این رو پیروان دین اسلام حیات خود را محدود به حیات مادی و طبیعی نمی بینند تا دنیا برایشان عبث و بیهوده دیده شود بلکه نزدشان امید بخش و کمال آفرین باشد.

با توجه  به انسان شناسی قرآنی که انسان را در بعد طبیعی و مادی و حیوانی انسانی حریص، طمع ورز، منفعت طلب و در نتیجه ظالم و متجاوز به حقوق دیگران می داند جهت عبور از آفات و پیشگیری از انحرافات و تهدیدات ناشی از خصلت های مذکور ضرورت وجود اصول ثابت و ثبات آور محسوس است. اصول اعتقادات مذکور پویایی و ثبات و پایایی و ابدیت را برای انسان به ارمغان می آورد و بنیاد مقاومت برای انسان در مواجهه با حوادث و خطرات و تهدیدات و عبور آگاهانه و متعادل و بدور از افراط و تفریط را فراهم می سازد.

گفتار دوم: چیستی دولت اسلامی

دولت اسلامی به دولتی گفته می شود که ارزش ها و اصولش را از دین می گیرد(فیرحی، 1382: ص20) و در تعریفی دیگر دولتی است که در ساختار خود کلیه روابط اجتماعی اعم از فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی را بر اساس آموزه های اسلامی شکل( واعظی، 1385: ص31-32) ومدیریت می نماید. در این صورت دولت اسلامی حافظ و مجری شریعت و آموزه های اسلامی در جامعه بوده و دین در مدیریت سیاسی و دولت نقش دارد.

دولت اسلامی در سه شان؛ 1-پیشگیرانه از طریق دفع فساد و جلوگیری از بی نظمی ها همراه با اقدامات سامان بخش، اقتدارآور، استمرار بخش و قدرت سازِ مادی و معنوی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی اجتماعی2- راهنمایی و تبیین گری از معارف و دانش هایی که به تامین منافع و مصالح فردی و جمعی  می انجامد و از اهدافی که توسعه کمی و کیفی و عمران حیات مادی و معنوی مسلمانان را در بردارد. 3- امامت و هدایت و مدیریت توام با تدبیر و تدبر کارکرد دارد تا از امکانات خوب استفاده شده و آنها خوب بسیج و بهره برداری بهینه شوند و هم مفاسد و تهدیدات و جرائم خوب شناخته شده و با مدیریت مدبرانه دفع شده و بلکه حتی الامکان تبدیل به فرصت شوند. خدای متعال در سوره حدید آیه 25 در فلسفه نبوت آنچه پایه و اساس دولت کارآمد بوده را بیان نموده است. در فراز " .... وانزلنا معهم الکتاب" جعل قانون و مقررات را یادآور نموده و در " والمیزان" امر قضاوت و داوری را و در " و انزلنا الحدید فیه باس شدید" به قدرت و نیروی اجرا و ابزار تحکیم قانون و در" لیقوم الناس بالقسط"(حدید: 25) فلسفه و هدف از حکومت را که بوسیله امامت جامعه هدایت می شود بیان نموده است.

دولت اسلامی و خطرات/تهدیدات

دولت اسلامی انواع خطرات افراط و تفریط، بی عدالتی و ظلم و تجاوز تا دوری از دین و تا تهدیدات بیرونی را ممکن است دچار شود.

دوری از خدا

در محيط  و فرهنگي اسلامي  متأثر از مباني اعتقادي اسلامی باید "خداوند" به عنوان خالق و هستي بخش محور اصلي و اعتقادي جامعه ديني  بوده و بر تمام مباحث فکري و عقلي و عملي حاکم شده تا بدینوسیله فکر و انديشه و عمل مسلمانان از ديگر مسلمانان متمايز گردد.

رشيد الدين فضل الله(645-718 ق) در ضمن بحث از ضرورت حاکميت اعتدال بر رفتار حاکم و قواي تدبيري آن، اعلام مي‌دارد که حاکم بايد از استبداد ورزيدن و از کبر و منيّت ورزيدن دوري کند تا از ثمره تواضع و فروتني بهره‌مند شده و در جهان به نيک نامي مشهور گردد(طبیب، 1945م: ص72).چنانچه گفته شده است: « کسی که برای خدا تواضع کند خدا او را سر بلند می کند و کسی که در مقابل خدا تکبر کند خدا او را زمین می زند.»( همان).

دوری از دین و شریعت

نزد آنان آنچه شارع آورده حق بوده و مطابق با عدالت می باشد و همراه با حکمت موجب تحکیم نظام اجتماعی و نظام یافتن آن می شود(شیرازی، 1381، ج2: ص131) اما اگر چنین نشود یعنی جهت تنظیم روابط و تعاملات اجتماعی به شریعت رو آورده نشود مسیر جامعه از اعتدال فاصله گرفته و به انحراف متمایل می گردد.

 در شريعت، نفس اعمال و معاشرت‌ها تعديل شده و در قالب‌هاي رفتاري و اعمال و مناسک خاص مثل اعمال حج و نماز جماعت و مثل تاديباتي که شارع جهت مجازات افراد خاطي يا ظالم آورده، به منظور ایجاد و حفظ وحدت و الفت(دوانی، بی تا: ص228 و 232) و اعتدال ارائه مي‌شوند. شريعت تعيين کننده اعتدال در روابط و مناسبات اجتماعي در قالب احکام جزئي آنها و در کيفيت روابط مردم با يکديگر نظير تشويق و توصيه به انس و محبت ورزي ميان يکديگر مي‌باشد(طوسی، 1373: ص 294-295).از اين رو امام خميني، با ضروري دانستن حکومت اعتدال با ويژگي‌ مطابقت آن با اعتدالِ حاکم بر عالم آسماني ، آن را واجب دانسته و آن را از طريق حکومت عدلِ نبي امکان پذير مي‌داند( امام خمینی، 1384: ص85).

بی تدبیری

 مردم باید تدبیر خود را به ناظمی به نام حاکم و حکومت بسپارند تا دولت روآوری به یکدیگر و همکاری­ها را به نظام درآورد و از هرج و مرج و ظلم و تجاوز پیش­گیری کرده و نیازمندی­هایی که امکان تأمین آنها به تنهایی مقدور نیست، با اجتماع و در چارچوب عدالت تأمین گردند اما اگر چنین نشود و افراد نالایق تدبیر امور را عهده دار شوند جامعه یا به افراط یا به تفریط روآورده و ظلم و تجاوز به بارمی آورد.

امام علی(ع) می فرماید:

«سبب تدمیر سوء التدبیر»(سبب سرنگونی نارسایی و ناساوزاری تدبیر یا سیاست است)(تمیمی آمدی،  ج1: ص432)

 و نیز "سوء التدبیر مفتاح الفقر"(نارسایی و ناسازواری تدبیر کلید ناداری(نارسایی و ناسازواری))(همان: ص433)

و نیز «لا جور افظع من جور حاکم»(هیچ ستمی زشت(دردناکتر)از ستم دولت نیست)(همان، ص841)

بی عدالتی

 عدالت در حکمت عملی فلاسفه اسلامی به معناي «وضع الشئي في موضعه» است(حکیمی و دیگران،  1384، ج6: ص402) و موضع شئي زماني معلوم است که شئي در مرتبه استحقاقي خود( دوانی، بی تا: ص275-276) و در توازن و تعادل با اشياء ديگر باشند. بنابراين عدالت معناي خود را از یک سو با حق و رعایت آن اخذ کرده و از سوی دیگر با شرئط اعتدالی و تعادلي اشیاء اخذ مي‌کند و با بهم خوردن چنین توازنی از بین می رود اما در واقعيت عيني و عالم ارادي که اعتدال واقعيت پيشيني ندارد و بايد به ايجاد آن بر آمد، عدالتِ حاکم (رئيس اول، سلطان )از اصول درمان آسیب ها و درمان انحرافاتِ حاصله از افراط و تفریط ها محسوب مي‌شود و بايد از طريق رياست فاضله و سلطان عادل اقدام شود.

از این رو عدالت امام و نبي یا سلطان عادل امور را  بر مسير حق و مسيري که به کمال و سعادت منتهي مي‌شود و مسیری که ظلم و تعدي را دفع می گرداند و افراد مدني و اصناف جامعه را از تداخل در جایگاه های یکدیگر دور و در جاي خود قرار مي‌دهد، سوق می دهد.

"معلوم شد که نظام عالم صورت نبندد بي‌آنکه در ميان خلق سلطاني باشد که مظلومان به جناب او پناه آورند، چنان که در الفاظ نبوي عليه السلام آمده است که :

السُلطانُ ظِلّ الله في الارض يَاويِ اِليه کلُّ مظلومٍ. و بدان که سلطان را از بهر آن به سايه مانند کرد، که حرارت و سوزش ظلم و تعدّي عظيم‌تر از حرارت و تابش آفتاب است بل که عظيم‌تر از حرارت و تبش آتش است و از اين است که چون مظلومي از دست ظالمي متعدّي روي بگريز آرد،‌و آتشي پيش آيد، پاي در آتش نهد و باک نخورد و چون حرارت و تابش ظلم و تعدّي قوي‌تر است از حرارت آفتاب، پس آن چنان که مرد در گرماي گرم از پيش آفتاب بگريزد و روي بسايه آرد، تا آن حرارت از او زايل گردد، همچنان گرما زدة ظلم، چون روي بجناب پادشاه آرد، از تبش آن حرارت به واسطه عدل و انصاف پادشاه، خلاص يابد"(شیرازی، 1384، ج2: ص15).

بنابراين، آنچه مي‌تواند در جامعه اصناف و گروه‌ها را ازغلبه بر يکديگر و از ظلم و تعدي و زياده خواهي باز دارد و به مملکت و دولت نظام بخشد، عدالت برخاسته از حکمت و شریعت می باشد که توسط شخص حاکم عادل اعمال مي‌گردد.

ظلم و ستم از اموری است که اگر در میان یک جامعه و نظام سیاسی غلبه یابد بدین معنا که ظالمین مجازات نشوند و عدم مجازات آنها زمینه را برای همۀ آنان که داعیه ظلم در وجودشان باقی است فراهم ساخته و میل به ظلم نموده و تجاوز نمایند آنگاه نه افراد از یکدیگر ایمنی داشته و نه افراد از حاکمان و کارگزاران حکومتی و نه حکومت از گروه ها ماجراجو و شورشی امنیت دارند و در نهایت کل نظام را ناامنی و ظلم و تجاوز فرا گرفته و فساد فراگیر شده و زوال دولت حتمی می شود.

 " پس چون پادشاه و اتباع او در ظلم کوشند هر کس را نیز داعیه ظلم که در فطرت مکنون است به حرکت آید و میل به غلبه کند و چنانچه تقریر رفت وحدت با غلبه جمع نگردد پس هر آینه مودّی به فساد مزاج عالم شود و لهذا گفته اند الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم"(دوانی، بی تا: ص276).

در سنت دینی نیز توجه اساسی به عدالت شده و ثبات دولت به برقراري عدالت متوقف شده است و الا نابربری چه به شکل عدم رعایت تساوی و چه به شکل عدم رعایت تناسبها و عدم رعایت تفاوتها در جامعه به ظلم و به بروز و ظهور تضادها و عمیق شدن آن می انجامد(دوورژه، 1376: ص101) و مشروعیت دولت را خدشه دار نموده  و احیانا به سقوط آن می انجامد.امام علی  این رابطه را چنین بیان می فرمایید: " ثبـات الدوله باقامه سنن العدل" فلاسفه اسلامی عدالت را معیاری براي ارزیـابی دولـت و شایـستگی و کـار آمـدي آن دانـسته و عـدم عدالت ورزي در دولت را به عنوان یک آسیب و معیار عدم شایستگی و کارآمدي و علامت بیماري و علت زوال آن می داند. آنان قوام دولت و مملکت را حفظ قوانینی میدانند که بر مبناي عدالت وضع شـده باشـند " بـر پادشاه واجب بود که در حال رعیت نظر کند و بر حفظ قوانین معدلت توفر نماید؛ چه قوام مملکت به معدلت بود"

افراط و تفریط

اسلام به عنوان یک دین جامع و شامل به همه نیازهای فکری و عملی انسان نگریسته و آن را به عنوان یک برنامه زندگی معرفی کرده و اعتدال را ، راه الهی می داند( حکیمی، 1384: ص401-402). آن گونه که قرآن کریم می فرماید:" بر خدا است که راه راست را نشان دهد."(نحل: 9) و امام صادق علیه السلام می فر ماید "ثبات و راه راست و حق در میانه روی است "( طبرسی، 1390ق، ج7: ص179).

بي‌اعتدالي و افراط و تفریط در عرصه سیاست ، فاصله گرفتن از تعقل و خردورزي در آن و جايگزيني سياست‌هاي سلطه گرايانه به خروج از تعديل خيرات همگانی و خروج مدينه و دولت از وحدت تأليفيِ خود و پیدایش ناسازواري و ناسازگاري در دولت و جامعه مي انجامد. در اين صورت حکومت اقتدار و مشروعيت خود را از دست مي‌دهد. مردم به استعباد و بندگي گرفته مي‌شوند و استعدادهاي طبيعي، مادي و حيواني از قواي نفس حيواني چه قواي ادراکي توهمي و خيالي و چه قواي شهويه و غضبيه مورد شکوفايي قرار مي‌گيرد و استعدادهاي کمالي حقيقي خاموش شده يا از بين مي‌روند و منفعت طلبی و طمع ورزی و خودخواهی و تقویت خوی تجاوز طلبی جایگزین می گردد.

نزد فلاسفه اسلامی آنچه مطلوب است اعتدال و حد وسط اشیاء می باشد چنانچه نبی مکرم اسلام می فرماید"خیرالامور اوسطها"( شیرازی، 1384، ج2: ص176) و آنچه مذموم و ناپسند بوده، پی آمد و نتیجه آن سقوط در جهنم است( فیض کاشانی، 1406ق، ج1: ص74)

امام خمينيخطر افراط و تفریط را تا سقوط به اسفل السافلین می داند. وی اعتدال را در حد فعل خداوند حاكميت مي بخشد زیرا پايه و اساس آن را اعتدال دانسته و معتقد است براساس آن همه موجودات و مخلوقات بر اعتدال خود خلق گردیده اند. انسان از جمله موجوداتي است كه حقيقتش از جانب خداوند در بهترين حد اعتدال صورت مي گيرد كه آن مرتبه «اعلي عليين» مي باشد.( امام خمینی، 1385: ص5) اما واقعيت او آن است كه از اعلي عليين به اسفل السافلين از طريق منزل هاي مختلف حضرت واحديت و عين ثابت در علم الهي به عالم مشيت و از آن به عالم عقول و ملائكه مقرب و از آن به عالم ملكوت نفوس كليه و از آن به عالم برزخ ها و عالم مثال و از آن به عالم طبيعت آنهم به پست ترين مرتبه آن يعني عالم هيولي (آخرين مرتبه نزول انسان) بازگردانده مي شود سپس به تدريج از عالم هيولي به مقام  دَنا فتدلي فكان قاب قوسين او ادني بالا مي رود.(همان)

 

گفتار سوم: عنصر مقاومت؛عنصر معنوی قدرت دولت اسلامی

قدرت در اندیشه اسلامی و ویژگی های آن

 دو تلقی از قدرت وجود دارد. یکی نگاه معرفتی ظاهری، حس گرا و ابزاری و پنداری بوده که قدرت ظاهری، حسی، جسمانی و ابزاری و در نهایت ظنی و پنداری می سازد و دیگری نگاه معرفتی و متعالی و فرا ابزاری و معنوی قدرت بوده و قدرت معنوی و متعالی تولید می کند.

 قدرتی که اندیشه اسلامی برمی تابد قدرت دو ساحتی می باشد. در این صورت ویژگی آن؛ فراگیر و فراهم آمده از یکی ساحت متدانی اعم از قدرت و دفاع سخت و قدرت و دفاع نرم و مصداق آیه شریفه "ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی"(انفال: 17 ) و دیگری ساحت معنوی و متعالی قدرت و دفاع و مصداق "ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم"(محمد: 7 )است.

در نگاه برخي از انديشمندان، از جمله ماکس وبر  و تالکوت پارسونز،  قدرت بيانگر قابلیتي اجتماعی است که منجر به اتخاذ تصمیمات الزام‌آور مي شود. این تصمیمات دارای نتایج درازمدت برای جامعه می‌باشد. پارسونز مشخصا قدرت را يك ظرفیت اجتماعی مثبت برای نیل به هدف‌های مشترک تعریف می كرد؛ قدرت در این نظرگاه مانند پول در اقتصاد، توانایی تعمیم‌یافته‌ای برای برآوردن اهداف مشترک در یک دستگاه اجتماعی است(بشیریه، 1381: ص51-30).

در اين ميان به نظر مي رسد تعريف ناي از قدرت شموليت بيش تري برخوردار باشد و به صورت جدي تري، مورد تاييد جامعه علمي واقع شده باشد. وي قدرت را به معنای توانایی تاثیرگذاری بر رفتار دیگران به منظور رسیدن به نتایج دلخواه معرفي مي كند(نای، 1383: ص149). برای تحت تاثیر قرار دادن رفتار دیگران چندین راه وجود دارد. از جمله اين راه ها می‌توان به تهدید یا اعمال نیروی قهریه جهت مجبور نمودن ديگران به انجام کاری اشاره كرد؛ هم چنين می‌توان با بهره گيري از منابع مالي و توانايي هاي اقتصادی دیگران را وادار به تبعیت نمود؛ در نهايت ممكن است با بهره‌گیری از مولفه‌های نرم‌افزاری قدرت، آن‌ها را جذب و با خود همراه کرد.

امروزه توانایی یک کشور در تحصیل خواسته‌های خود از طریق «جاذبه»  (نه اعمال زور و کیفر) «قدرت نرم» است. به اين ترتيب قدرت نرم را مي توان توانایی اثرگذاری مبتني بر جاذبه بر دیگران جهت تحصيل پیامدهای مطلوب و مورد مطالبه براي واحد سیاسی اثرگذار (نظیر دولت) دانست. مكانيزم هايي نظير «تصویر سازی مثبت»، «ارائة چهرة موجه»، «گسترش و کسب اعتبار در افکار عمومی داخلی و جهانی» و «ارتقاء قدرت تأثیر گذاری غیر مستقیم توأم با رضایت بر دیگران» به گسترش قدرت نرم می انجامند. دركي از اين دست از قدرت آن را در مقابل قدرت سخت (قدرت نظامی و تسلیحاتی که به نحوی توأم با اجبار و خشونت‌ فیزیکی است) قرار مي دهد. عنصر مقاومت در ادبیات قرآنی و اندیشه اسلامی از جمله عناصر قدرت آور از نوع قدرت نوع دوم  می باشد.

معنا و مراد از مقاومت

مقاومت  از مقولاتی است که هم ریشه فطری و بنیادین و هم ریشه قرآنی دارد. در قرآن کریم کاربرد آن در تحقق اصل حاکمیت خدا در زمین و تشکیل حکومت اسلامی و مقاومت در برابر معاندین آن و مقاومت در اقامه قسط و عدل بکار رفته است. دین اسلام به عنوان یک دین جامع، جهان شمول، سعادت بخش( مطهری، 1389، ج13: ص65) و دین زندگی در سطوح فردی و جمعی و اجتماعی برای انسان مبدا و غایتی ارائه می دهد. چنین دینی جهت فهم بیشتر پیروان خود و فراهم ساختن بسترهای فعلیت استعداد  کمالی انسان در شکل حکومت و فرایند زمامداری و حکمرانی خوب و در زمینه نحوۀ مقابله با موانع و مقاومت در برابر آنها به ارائه الگوهای لازم برآمده است.

برخی مقاومت را از مشتقات "قام" و "قیام"( طباطبایی، 1417ق، ج11: ص47) به معنای قرار داشتن در راه راست و بدون انحراف می دانند و برخی آن را در معنای اعتدال و دوری از افراط و تفریط بکار می برند و از آن ثبات و دوام و پیروی از راه خدا و استقامت در اوامر الهی و گسترش توحید و عدالت اراده می کنند( طبرسی، 1372، ج5: ص304 و ج9: ص38) در کل مقاومت به معنای ایستادگی در اجرای حق و مقابله با موانع آن دانسته می شود تا آثار حق ظاهر شود.( زاهدی تیر و امین ناجی، 1398، شماره 38: ص224) زمخشری در معنا و تطبیق معنای مقاومت ذیل آیات شریفه" شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هم العزیز الحکیم"(آل عمران: 18) در معرفی اسلام از دو اصل توحید و عدالت بهره می گیرد و اساس دین اسلام را توحید می داند که از طریق عدالت محقق می شود.( زمخشری، 1407ق، ج1: ص345) از این رو مقاومت یعنی امر به توحید و عدالت به عنوان مبانی اساسی حیات و استمرار و کمال آن است آن گونه که قرآن کریم می فرماید." فادع و استقم کما امرت". (شوری: 115)

مبانی مقاومت

مقاومت بر پایه اصولی استوار است که مقاومت کننده را در راه رسیدن به هدف خود پایدار می سازد. این اصول عبارتند از؛

توحید:

در قرآن حقیقت مقاومت در چارچوب توحید و توحید ربوبی و زمینه سازی تحققی آن معنا و مفهوم می یابد (هود: 112) تا از طریق حکومت الهی و حاکمیت عدالت به پای بندی به وحدت و یگانگی روآورده و از آن طریق از قید اسارت و عبودیت غیر خدا خارج شوند.

عدالت:

عدالت از آن جهت از مبانی مقاومت محسوب می شود که برخی عدالت اجتماعی را در زندگی تجلی خدا  و توحید اجتماعی می دانند( مطهری،1392، ج2: ص174) زیرا با عدالت اجتماعی توحید الهی در جامعه مستقر شده و جامعه از روآوری به انواع افکار انحرافی باز داشته می شود و همین است که پیامبر ماموریت و رسالت خود را اقامه عدالت می داند."و امرت لاَعدل بینکم"(شوری: 15) . بنابر این عدالت به عنوان وظیفه اجتماعی مسلمانان مفاد آیات قرآن کریم" لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط"(حدید: 15) نیازمند نفی حکومت های غیر عادلانه و حذف فاصله طبقاتی  و حفظ منافع محرومان از طریق مقاومت در مقابل زور گویی زورگویان حاصل می شود.

آخرت گرایی

اعتقاد به معاد بینش انسان را از تنگای دنیا به فراخنای جهان باقی پیوند می دهد و همت او را بلند می سازد تا بتواند به آنچه در آن وعده رستگاری داده دست یابد و در مقابل مشکلات و موانع و محروم شدن از لذت های دنیوی مقاومت کند(زاهدی تیر و امین ناجی، 1398، شماره 38: ص229). قرآن کریم به چنین کسانی چنین مژده می دهد." ان الذین قالوا ربنا الله ........"( فصلت: 30)

دولت

در اندیشه اسلامی هر گونه خلاصی و قطع شدن سلطه ظالمان و ولایت آنها بطور حقیقی از طریق تشکیل دولت مبتنی بر توحید و اجرای عدالت الهی است. ضرورت به چنین دولتی است که امام خمینی قیام به تشکیل حکومت را شعبه ایی از ولایت رسولخدا(ص) و امامان علیهم السلام می داند و حکومتِ بر دو پایه علم دینی و عدالت را در حکم ولایت رسول الله می داند.(امام خمینی، 1388، ج2: ص50)

ویژگی های مقاومت در دو ساحت مادی ومعنوی و فردی و جمعی:

1-نوع و ماهیت قدرت بودن مقاومت: در اندیشه اسلامی قدرت دو ساحتی می باشد. فراگیر و فراهم آمده از ساحت متدانی اعم از قدرت و دفاع سخت و قدرت و دفاع نرم و از ساحت معنوی و متعالی قدرت و دفاع می باشد. به تعبیری قدرت و دفاع سخت، کمی و توأمان با قدرت و دفاع نرم، کیفی و در نتیجه قدرت و دفاع معنوی(جوهری و جهت)متعالی می باشد.

2- مقاومت عنصر پیشگیر از خطر افراط و تفریط( ناشی از تمایلات نفسانی و وساوس شیطانی حاکمان و دشمنان) و پیشگیر از عمل جاهلانه جهال می باشد.

3- مقاومت عنصر آماده سازی در قدرت حفظ اعتقادات و انجام ارزش های عملی و اخلاق

4-حرکت ساز در مقابل موانع، آفات و بلایا و مفاسد با پشتوانه شناخت و ایمان و عقیده

5-ثبات آور و استواری همراه با حرکت رو به جلو در دفع و رفع انحرافات و مفاسد

 

جمع بندی و نتیجه گیری:

وجود ظرفیت های تهدیدآمیز بالقوه و بالفعل درونی و برون مرزی عقیدتی، دولت اسلامی را در خطر انحراف و لغزش و دوری از اهداف عدالت خواهانه و آرمانهای متعالی قرار می دهد. سوال آن است که چه چیزی می تواند چنین دولتی را از خطر انحراف و روآوری به افراط و تفریط و ظلم و بی عدالتی باز دارد. در پاسخ بطور اجمالی گفته شد عنصر مقاومت به جهت کارکردی به عنوان یک عنصر معنوی قدرت در کنار ابزارهای مادی، تکنیکی و فیزیکی می تواند در راستای نیل به اهداف عدالت خواهانه و آرمانهای متعالی، دولت اسلامی را در دفاع از خطرات مورد نظر استوار و توانمند سازد. این پاسخ به عنوان یک ادعا در سه گفتار مورد بحث و بررسی قرار گفت. در گفتار اول دولت به عنوان نهادی که کارویژه اصلی اش سامان بخشی  زندگی جمعی و سیاسی است معرفی شد که با تامین نیازها، افراد و نهادهای جامعه را در ارتباط متقابل، نظام مند، مستمر و با دوام و با ثبات قرار می دهد و گفته شد اصول اعتقادات اسلامی شامل توحید، نبوت، امامت، عدالت و معاد اگر به میزانی که اقتضا آنها است در فکر و نظر و عمل معتقدینش خاصه دولتمردان ظهور و بروز یابد  به همان میزان فرد، جامعه، نظام و دولت را در دفاع از آنها مقاوم می سازد. گفتار دوم به بیان چیستی دولت اسلامی اختصاص یافت. دولت اسلامی به دولتی گفته می شود که ارزش ها و اصولش را از دین می گیرد  و حافظ و مجری شریعت و آموزه های اسلامی در جامعه بوده و بطور عملی و میدانی دین را در مدیریت سیاسی و دولت دخالت می دهد. این دولت هر چند انواع خطرات؛ دوری از خدا و دوری از دین و شریعت و افراط و تفریط ، بی عدالتی و ظلم و تجاوز داشته و تهدیدات بیرونی را نیز ممکن است دچار شود اما طی گفتار سوم گفته شد عنصر مقاومت به عنوان عنصر معنوی قدرت دولت اسلامی را توانمند در مقابله با آنها می کند. در انواع تلقی از قدرت یکی نگاه معرفتی ظاهری، حس گرا و ابزاری و پنداری بوده که قدرت ظاهری، حسی، جسمانی و ابزاری و در نهایت ظنی و پنداری می سازد و دیگری نگاه معرفتی و متعالی و فرا ابزاری و معنوی قدرت بوده و قدرت معنوی و متعالی تولید می کند. مقاومت  با ریشه فطری و بنیادین و توحیدی خود و توجه ویژه قرآن  و روایات معصومین به آن در دو ساحت مادی ومعنوی می تواند منشا اثر باشد. از این رو فراگیر و فراهم آمده از ساحت متدانی اعم از قدرت و دفاع سخت و قدرت و دفاع نرم و از ساحت معنوی و متعالی قدرت و دفاع می باشد و ضروری است که دولت اسلامی از آن به عنوان عنصر پیشگیر از خطر افراط و تفریط( ناشی از تمایلات نفسانی و وساوس شیطانی حاکمان و دشمنان) و پیشگیر از عمل جاهلانه جهال و به عنوان عنصر آماده سازی در حفظ اعتقادات و انجام ارزش های عملی و اخلاقی و مقابله با موانع، آفات و بلایا و مفاسد بهره بگیرد.

نتیجه و دستاورد این مقاله آن است که نشان داده شود دولت های اسلامی در دفاع از خود ضرورت دارد در کنار بهره گیری از ابزارهای مادی و میکانیکی قدرت، از عناصر معنویِ قدرت هم استفاده کنند و بیش از ابزارهای مادی از آن بهره برده و خود را توانمند نشان دهند. مقاومت در چارچوب نظام و دولت اسلامی و عدالت اجتماعی مبتنی بر آموزه های دینی و انسانی به عنوان یک عنصر معنوی قابل طرح می باشد. عدالت و مبارزه با ظلم جلوه ایی از استراژی مقاومت در قرآن است  دولت اسلامی با اتخاذ رویکرد استراتژی مقاومت در مقابل یک سوی نگری های افراطی و تفریطی زمینه ساز ظلم و تجاوز به حقوق شهروندان و در مقابل توطئه های دشمنان و توطئه آنها در بی اعتبار انداختن مشروعیت دولت و ناتوان کردن آن در دفاع از خود پایداری و استواری خود را نسبت به دیگر دولت ارتقاء می بخشد.

 

منابع

-قرآن کریم

-امام خمینی، سید روح الله،البیع، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج2، 1388.

- اوزر، آتیلا، دولت در تاریخ اندیشه غرب، ترجمه عباس باقری، نشر فرزان روز، چاپ اول، 1386.

- بشیریه، حسین، دیباچه ایی بر جامعه شناسی ایران، دوره جمهوری اسلامی، تهران، نگاه معصر، 1381.

-تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الکلم و درر الکلم، تهران، دانشگاه تهران، 1360.

-جان پلامناتز، فلسفه اجتماعی و سیاسی هگل، ترجمه حسین بشیریه، تهران، نشر نی، 1396.

- جلال الدین دوانی ، اخلاق جلالی، بی جا، بی تا.

- خواجه رشیدالدین فضل الله طبیب، مکاتبات رشیدی، به سعی و اهتمام و تصحیح محمد شفیع، انتشارات پنجاب ایجو  کیشنل پریس، 1945م.

- دوورژه، موریس، جامعه شناسی سیاسی، ابوالفضل قاضی، تهران، نشر میزان، 1376.

- روح الله الموسوی الخمینی ،  شرح دعاي السحر، تهران ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، چاپ چهارم ، 1385.

- زاهدی تیر، اصغر و محمد هادی امین ناجی، مقاله" بررسی مفهوم مقاومت با رویکرد اجتماعی در آیات قرآن، فصلنامه مطالعات تفسیری، تابستان ، شمار ه 38، 1398.

- زمخشری، جارالله محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل، بیروت، دار الکتب العربی، ج1، 1407ق.

-صلیبا، جمیل، واژه نامه فلسفه و علوم اجتماعی، ترجمه کاظم برگ نیسی و صادق سجادی، شرکت سهامی انتشار، 1370.

- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان اعلام القرآن، ترجمه سید محمد باقر همدانی، قم، انتشارات اسلامی، چ5، ج11، 1417ق.

- طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، ج5، ص304 و ج9، 1372.

- طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان ، بیروت ، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ج7، چاپ اول،1390ق.

-طوسی، خواجه نصیرالدین ، اخلاق ناصری، تصحیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، چاپ پنجم، 1373.

-فیرحی، داود، نظام سیاسی و دولت اسلامی، تهران، سمت، 1382.

- فیض کاشانی، ملا محسن، الوافی ، اصفهان، مکتبه الامام امیر المومنین علی(ع)، جلد 1، 1406ق.

- قطب الدین شیرازی، دره التاج، تصحیح بانو همایی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، جلد 2 ، 1384.

-محمد رضا حکیمی ، جامعه سازی در قرآن، قم، دلیل، 1389.

- محمد رضا حکیمی و دیگران،الحیات ،  ترجمه احمد آرام ، قم ، انتشارات دلیل ما ، ج6، چاپ پنجم ، 1384.

- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، صدرا، چ3، ج2 و ج13، 1392.

-نای، جوزف، مقاله "کاربرد قدرت نرم"، ترجمه سید رضا میرطاهری، فصلنامه راهبردی دفاعی، شماره 6، 1383.

-واعظی، احمد، حکومت اسلامی، انتشارات مرکز حوزه علمیه قم، 1385.

-یوسفی راد، مرتضی، مبانی فلسفه سیاسی مشاء، چاپ اول، 1394.



[1]- مراد از دولت: نهاد یا فرانهادی که با هدف ساماندهی امور دارای قدرت فائقه بوده و تبعیت افراد را برای خود دارد

 

[2].امامت دارای کارامدی؛ بهره وری و اثربخشی متعالی با اهم اصول و شاخصه های خاص خویش است. در مقابل سلطه سیاسی بوده که با اهم اصول و شاخصه های سیاسی خاص خود دارای کارامدی تکساحتی و تنازعی بوده و به عدم توسعه و تنازع و یا به توسعه تکساحتی و تنازعی می انجامد